مـــــــــــــــــــــن و تـــــــــــــــــــــــــــو


درباره وبلاگ


روز تولدم را فراموش کردی... گفتم گرفتاری سالگرد آشنائیمان را از یاد بردی... گفتم مشکل داری زیبایی لبخندم را نادیده گرفتی... گفتم غصه داری محبتهایم را از یاد بردی... گفتم گله و شکایت داری ولی حالا خودم را فراموش کردی ... نمی دانم چه بهانه ای برای دلم بتراشم..


نویسندگان





امكانات جانبي

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

آیکون هآے آنــدیـآ

آیکون هآے آنــدیـآ

آیکون هآے آنــدیـآ

آرشیو کد آهنگ

بازی اندروید
خرید vpn


 

شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون... بعد از یک ماه پسرک مرد.

وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد…

دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشدهدخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد…

میدونی چرا گریه میکرد؟

چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!!!!!

دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

هيچ کسي مثل من و تو


زنده در هواي هم نيست


هيچ کسي مثل من و تو


جفت هم، نيمه هم نيست


نبايد بين من و تو


نفسي فاصله باشه


وقتي مي تونه جدايي


قصه دلتنگي باشه


بيا تا با هم بسازيم


خونه عشق رو دوباره


باز کنيم پنجره هاش رو


رو به مهتاب و ستاره

شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

بذار خیال کنم هنوز   

ترانه هامو می شنوی

هنوز هوا مو داری و هنوز صدام و می شنوی

بذار خیال کنم هنوز   

یه لحظه از نیازتم اگه تموم قصمون

هنوز ترانه ساز تم

بذار خیال کنم هنوز  پر از تب و تاب منی

روزا به فکر ديدنم

شبا پر از خواب منی بذار خیال کنم  تو دلتنگیات

غروب که می شه یاد من میفتی

تویی که قصه ی طلوع  عشق و

گفتی و دوست دارم نگفتی

بذار خیال کنم منم اونکهه دلت تنگ براش

اونی که وقتی تنهایی

پر می شی از خاطرهاش

اونکه هنوز دوسش داری

اونکه هنوز هر نفسه بذار خیال کنم منم

اونی که بودنش بسه

دوباره فال حافظ و

دوباره توی فالمی بذار خیال کنم بذار

اگر چه بی خیالمی

 

شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

می پرسی تو را دوست دارم؟
حتی اگر بخواهم پاسخ دهم نمی توانم
مگر می شود با کلمات، احساس دستها را بیان کرد؟
مگر ممکن است با عبارات شرح داد که آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روشن بین به من می نگری چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گیرد؟
می پرسی تو را دوست دارم؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانی؟
مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید؟
مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد؟
راستی آیا شکوه آمیخته به بیم و امید، که من هر لحظه هم می خواهم به زبان آورم و هم سعی می کنم که از دل بر لبم نرسد، راز پنهان مرا به تو نمی گوید؟
عزیز من! چطور نمی بینی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کند ؟ همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند، بجز زبانم که خاموش است...

پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,

خیلی وقت است که قلبم را سپرده ام به تو
خیالم راحت است هم از بابت قلبم و هم از تو
با صدای قلب تو میروم به اوج احساساتم
از تو مینویسم، از چشمانت ، مینویسم که عاشقتم
خیلی وقت است بسته ام چشمهایم را بر روی همه
تو به من یاد دادی رسم عاشقی را ، ای عشق جاودانه
یاد تو و مهرت همیشه در دلم ، تو چقدر مهربانی گلم
بگیر دستانم را تا رها شویم از اینجا
تا پناه ببریم به خدا
اینجا بمانیم نگاه ها ما را از هم دور میکنند ،
دستهای آلوده  چشمه ی عشقمان را گل آلود میکنند
اینجا بمانیم ستاره ای در آسمان نمی ماند ،
ما هم بخواهیم ، عشق دیگر با ما نمیماند
اینجا هوایی است که به درد همین گرگها میخورد
کسی حتی در حال سقوط هم به ما رحم نمیکند!
حیف عشقمان است که اینجا هدر رود ،
عشق باید بی خوابی شب تا سحر شود
که تا زنده ایم لذت ببریم از وجود هم ،
حالا این تو ، این عشق و این من...

پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:,

توي حس همون روزام
ديگه احساس آرامش
همون حسي که اين روزا به حد مرگ ميخوامش
دلم ميخواد عاشق شم
آخه فکرت شده دنيام
اگه عاشق شدن درده
من اين دردو ازت ميخوام
اگه اين زندگي باشه
من از مردن هراسم نيست
يه حسي دارم اين روزا
شايد مردم حواسم نيست
اگه اين زندگي باشه
اگه اين سهم من از دنياس
من از مردن هراسم نيست
يه حسي دارم اين روزا
که گاهي با خودم ميگم
شايد مردم ولي حواسم نيست
بعد تو من از همه دنيا بريدم
باورم کن من به بد جايي رسيدم
لحظه لحظه زندگيمو با عذابه
باورم کن حال من خيلي خرابه
اگه اين زندگي باشه
من از مردن هراسم نيست
يه حسي دارم اين روزا
شايد مردم حواسم نيست
اگه اين زندگي باشه
اگه اين سهم من از دنياس
من از مردن هراسم نيست
يه حسي دارم اين روزا
که گاهي با خودم ميگم
شايد مردم حواسم نيست

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟
استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياوراما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.استاد پرسيد:چه آوردي؟ و شاگرد با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم .
استاد گفت: عشق يعني همين
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟
استاد به سخن آمد كه:به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم .
استاد باز گفت:ازدواج هم يعني همين

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،


از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،


نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.


 
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،


این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!


میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،


میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،


میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی


از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،

 

هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….

 

نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،


حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….


تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….


کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،


روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟


چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،


چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟


فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،


برو که تو با یک نفر راضی نیستی!


از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،


محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….


از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،


شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم


اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،


تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،


میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….


از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،


یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم….
 
دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

حَقیقتـ ــ ــ اینــ ـﮧ کــ ــ ـﮧ


هـَـ ــ ــر چــ ـے مــهــ ـَربـ ــوטּ تـَ ــر بــاشـ ــے...


بیشتـَـ ــ ــر بِهتـ ــ ــ ظلمـ ــ مــ ـےکُنــטּ...


هــ ـَـ ـر چــ ـے صــ ـادق تـَ ــر بـ ـاشـ ــے...


بیشتـ ـ ـر بِهتـ ــ ـ دروغ  مــ ـے گـَــטּ...


هـــَ ـ ــر چــ ـے خــ ـودتــ ـو خــ ـاکـ ـے تَـ ـر نِشــ ـوטּ بِــבے...


واسَتـ ـ ــ کَمتــ ـ ـر ارزش قائلَنــ ــد...


هـ ــر چــ ــ ـی قلبتــ ــو اسُـ ــوטּ تَـ ـر در اختیـ ـ ـار بِــ ـزارے...


راحتــ ــ تـَـر لــِ ـهش مـ ـے کــنن...


و اگـ ــر بـ ــدوننــد کــ ــ ـﮧ منتظـ ــرے و بِهشــ ـوטּ احتیــ ـاج دارے...


انــ ـدازه یــ ـه دنیـــ ـــ ـا ازتـــ فـــ ـاصلــه مــ ــے گـــیــرنـ ــد!!!

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

جهل در حال شمردن بود 4.3.2.1...

 

نفرت، کینه، حسد و عشق در حال پنهان شدن بودند 

نفرت بالای درخت، کینه پشت بوته، حسد زیر زمین و عشق میان بوته های گل رز پنهان شده بود 

جهل همه را پیدا کرد بجز عشق

حسد در گوش جهل زمزمه میکرد:((عشق میان بوته های گل رز پنهان شده، اگر او را نگیری تا ابد بازنده خواهی شد.))

جهل تکه چوبی دوشاخه را برداشت و میان بوته ی گل رز فرو کرد تا عشق بیرون بیاید

عشق بیرون آمد اما دستانش روی صورتش بود و خون می چکید

عشق کور شده بود و دیگر نمی توانست جایی را ببیند 

جهل تازه متوجه شده بود که چه اشتباهی کرده

جهل به پای عشق افتاد تا  او را ببخشد

عشق بخشید اما شرطی گذاشت که باید جهل چراغ راه او باشد و او را در راهش راهنمایی کند

از آن روز به بعد جهل همراه عشق شد تا مسیری که برای عشق تاریک بود را روشن کند..........

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

سر جلسه ی امتحان عشق

 

برگه ی مقابلم سفید است....

درس هایم را خوب خوانده ام اما....

کسی که خودش را بغل میکند

کسی که با خودش دردودل میکند

و برای خودش هدیه میخرد 

در این برگه ی سفید چه بنویسد؟؟؟!!!!

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

ازتوکوچتون دیشب

من به عشق دیدنت

باقلب لرزون گذرکردم

من تاب تو بیدار

ازتوقاب پنجره

چشمایه گریون

وای به حالم

به توبدکردم

باچه حالی من گذرکردم

به من دروغ نگو

میدونم بیداری

ازقلب عاشقم حالا خبرداری

هرچی میخوای بگوبه من

آره توحق داری

امادروغ نگو

هنوز دوستم داری ,

حالا چه سخته نفس کشیدن برام

زندگی پوچه بدون ناز نگات

نزاربمیرم فقط بایک اشتباه

به عشق قسم میدمت

نبینم اشک چشات

به من دروغ نگو

میدونم بیداری

ازقلب عاشقم حالاخبرداری

هرچی میخوای بگوبه من

آره توحق داری

اما دروغ نگو

هنوز دوستم داری...

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

دفتر خاطراتمو ميرم و پيشت ميذارم

شايد همين خاطره ها منو به يادت بيارن

ببين كه برگای دفترمن كهنه و پاره پاره ست

حس كردن اشكای من رو هر ورق چه ساده ست

دفتر خاطراتمو وقتی ميخونی گريه كن

سر روی دفترم بذار به جای شونه ام تكيه كن

به جای من حرف ميزنن خط به خط اين خاطرات

بگو مباركش باشه اونيكه ميميره برات

بهش بگو به جای من سر روی شونه ات بذاره

به جای گريه های من خنده رو لبهات بياره

بهش بگو قسمت نبود دستای همو بگيريم

زمونه خواست جدا بشيم تو حسرت هم بميریم

هر چی به آخر ميرسه دفتر خاطرات من

ميبينی رنگ خون داره هر جا نوشتم عشق من

رو صفحه ی آخر اون اسمتو با خون ميبينی

امضاء زدم به زير اون تو عشق آخر منی

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

امروز معلم گفت:

دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند مگر این که

یکی از آنها خود را برای رسیدن به دیگری بشکند

"گفتم:

من که خود را شکستم پس چرا به او نرسیدم؟؟

"لبخند تلخی زد و گفت:

شاید او هم به سوی دیگری شکسته شده باشد...

دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:,


 

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم.

 


با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم.


همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم.


همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم.


و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.


با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم.


عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.


با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم.


همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم.


همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم.


و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.


همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،


از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی.


اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،


آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام.


ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،


عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است.


با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.


و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت.


با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن.


با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز.

 

 


پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش.

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم.

 

پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:,

هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم

غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم

که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم

ز دل بر خاستم تا در غزل باران احساسم

نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم

از اوج چشمهایت جرائت پرواز می گیرم

زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم

تو را جان می فشانم اگر هزاران بار جان گیرم

هزاران بار با هر جان فشانی دوستت دارم

قسم بر لحظه اعدام بر رگبار مژگانت

به آن زخمی که بر دل می فشانی دوستت دارم

زدی آتش به جانم با کلامی آتشین اما

بدان من با همه آتش بجانی دوستت دارم

درون آیینه با یک نگاه ساده می فهمی

که تنها آنقدر که دلستانی دوستت دارم

به عاشق ماندن و تنهایی و پژموردگی سوگند

که تو حتی اگر با نمانی دوستت دارم

غزل پایان گرفت و من در اینجاخوب می دانم

بدانی یا ندانی جاودانی دوستت دارم

پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:,

 

یه وقــــتایی که دلت گــــرفته،

بغض داری، آروم نـیستی، دلت بـــراش تـنگ شده

حــــوصله هـیـچـکسو نــــداری

به یــاد لحظه ای بیفت کـه اون هــمه ی بی قــــراری هــای تــــو رو

دیــــــد، امـــــــا

 

 

چـشمـاشـو بست و رفــت. . .

چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,

خرید vpn